در آستانه نیمه زندگی!

ای کاش می‌توانستیم دنیایی ترسیم کنیم که در آن عشق شرط اول زنده بودن بود!

ما هر روز تمنای عشق کردیم بی‌آنکه خلاء عشق را تمنا کنیم...

 ناکامی‌ها را عاشقی کردیم...

و .... 

هرگز به سن عاشقی نرسیدیم!


مهرانه صبا

بهار 99

... زشت ....


و خدا زشتی را آفرید ... " متس " به نظرم دلیل بهتری هم می تونست وجود داشته باشه تا زیبایی رو تو جیه کنه ....

... عین شین قاف ...

" زندگی واسم هیچ ارزشی نداره ....  همه چیز واسم بی معنی شده ... هیچ چیز مفهومی نداره ...  "

متس! " داشت تند تند میگفت ..!!  منم سر تا پا گوش بودم .... ! "

اون عشقی نداشت آیا ... ؟!! که بشینه باهاش به همدلی... !؟

عشق چیه ؟!! یادم میاد معلممون میگفت : " یه گیاهی به اسم

ASHAQEH !


 "… بالا میره بالا میره تا تمام وجودت رو بگیره...!

عشق .. عشق... چیه ؟! کیه ؟!! چیزی جز درگیریه فکریه ؟! همه ما انگار نیاز داریم فکرمون رو به نوعی با عشق درگیر کنیم ... تمام کامیابی ها و نا کامی ها وابسته به عشقه ........

عشق دوست داشتنیه ... وقتی به عشقت برسی به یه آرامش قلبی رسیدی ... یا بهتر بگم به خواسته خودت رسیدی ..! عشق رو به خاطر خودت خواستی ...  و این یعنی خودخواهی ... !!  در این صورت آیا عشق چیزی به غیر از خودته؟!!

 "  متس ! "  تو بگو! پس عشق یعنی چی ؟!!