تکرار

باز هم تکرار یک روز پاییزی....

باز هم صبح...

باز هم بودن.....

باز هم تکرار....

تکرار مدور این عرصه دوارنیز تکراری ست...

حتی دایره نیز تکرار است...

به اطرافم نگاه می کنم.....

تماما مدور....

تماما تکرار....

به تکرار برگ درختان پاییزی؟...

آیا آن نیز تکرار است؟....

آری تکرار خش تکرار خش.....

بر زیر قدم های مکرر تکرار میکند.......

چون نت ریتم آهنگ تکرارش را.......

حتی باران و ابر نیز تکراری ست

تا ترجیح دهم به اندازه ابر تمام دل ها ببارم

تکرار وار بر غم های تکراری

باز هم تکرار....

باز هم تکرار همان اتفاق های تکراری.....

باز هم تکرار بی سرانجام اتفاق های تکراری...

باز هم احساسات تکراری.....

باز هم بودن...

باز هم تکرار...

حتی مرگ هم تکرار است...

و تولدی دوباره....

باز هم تکرار....

گویند تکرار کن تا فراموش نشود....

اما فراموش شدن نیز تکراری ست....

کاش فراموش شدن نیز به همان سادگی تکرار بود....

من خصلت ویژگی های روح بودم.....

سرشار از تکرار ، لبریز از تکرار ، تماما تکرارمی بودم.....

من تکرار بی سرانجامی ها را تکرار می کردم......

اما این بار خود نیز تکرار شدم...

ای کاش من نیز تکرار می شدم...

تا تمام عالم پر شود از من....

تا بمیرم در من...

باز هم تکرار....

تکرار...

تکرار.....

توانم را گرفت تکرار....

چو گردی تکرار از گرد.....

مکرر در آسمان....

تا تنفس کنم تکرار را...

چون محکومم تا نفس هایم تکراری باشد.....

گر تکرار نکنم مرگم فرا می رسد.....

اما مرگ نیز تکراری است.....

گفتند با فلسفه تکرار است که می شود تکرار کرد.....

با نکرار متولد شد و با تکرار بر بستر این خاک......

تا تکرار کنم باز همان مرگ تکراری را.....

من نیز تکرار همان خاکم

.

م.ص

مشهد

آبان ماه 88

برفک

آمدی همچو برف .... آمدم اما فقط نظاره گر بودم آنقدر نبودیم تا همبازی شویم ... و سرانجام ذوب شدی و من هنوز در رویا هایم سرگرم بازی با سرمایت..... 

 سر شارم از تنهایی .... دلتنگی های مرا پایانی نیست...!!!

ابر

دوستی میگفت ابر را دوست دارم به خاطر سپیدی اش.... 

ابر را دوست دارم به خاطر لطافتش... 

ابر را دوست دارم به خاطر داشتن زلال ترین اشک عالم..... 

 

اما... 

 

دیگر آسمان دلم ابری نیست... 

دنیایم مه آلود است!!! 

من در ابر غرق شده ام.....  

دستان خویش را گشوده ام ... 

تا ذره ذره ی وجودم پر شود از ابر...  

 

می چرخم به دور خویش 

استوار بر قامتم میلرزم 

 چشم میدوزم به بالا 

آری بالا.. بالا تر.... 

میچرخم میچرخم.. 

 تا در نقطه محو شوم 

تا نیست شوم!