-
در آستانه نیمه زندگی!
یکشنبه 31 فروردینماه سال 1399 13:53
ای کاش میتوانستیم دنیایی ترسیم کنیم که در آن عشق شرط اول زنده بودن بود ! ما هر روز تمنای عشق کردیم بیآنکه خلاء عشق را تمنا کنیم ... ناکامیها را عاشقی کردیم ... و .... هرگز به سن عاشقی نرسیدیم! مهرانه صبا بهار 99
-
... زشت ....
جمعه 17 آذرماه سال 1391 00:56
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA و خدا زشتی را آفرید ... " متس " به نظرم دلیل بهتری هم می تونست وجود داشته باشه تا زیبایی رو تو جیه کنه ....
-
... عین شین قاف ...
جمعه 17 آذرماه سال 1391 00:52
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 " زندگی واسم هیچ ارزشی نداره .... همه چیز واسم بی معنی شده ... هیچ چیز مفهومی نداره ... " متس! " داشت تند تند میگفت ..!! منم سر تا پا گوش بودم .... ! " اون عشقی نداشت آیا ... ؟!! که بشینه باهاش به همدلی... !؟ عشق چیه ؟!! یادم...
-
تکرار
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1391 20:36
باز هم تکرار یک روز پاییزی.... باز هم صبح... باز هم بودن..... باز هم تکرار.... تکرار مدور این عرصه دوارنیز تکراری ست... حتی دایره نیز تکرار است... به اطرافم نگاه می کنم..... تماما مدور.... تماما تکرار.... به تکرار برگ درختان پاییزی؟... آیا آن نیز تکرار است؟.... آری تکرار خش تکرار خش..... بر زیر قدم های مکرر تکرار...
-
برفک
شنبه 8 آبانماه سال 1389 02:09
آمدی همچو برف .... آمدم اما فقط نظاره گر بودم آنقدر نبودیم تا همبازی شویم ... و سرانجام ذوب شدی و من هنوز در رویا هایم سرگرم بازی با سرمایت..... سر شارم از تنهایی .... دلتنگی های مرا پایانی نیست...!!!
-
ابر
جمعه 23 مهرماه سال 1389 00:42
دوستی میگفت ابر را دوست دارم به خاطر سپیدی اش.... ابر را دوست دارم به خاطر لطافتش... ابر را دوست دارم به خاطر داشتن زلال ترین اشک عالم..... اما... دیگر آسمان دلم ابری نیست... دنیایم مه آلود است!!! من در ابر غرق شده ام..... دستان خویش را گشوده ام ... تا ذره ذره ی وجودم پر شود از ابر... می چرخم به دور خویش استوار بر...
-
نقطه عطف زندگی
پنجشنبه 15 بهمنماه سال 1388 02:00
امشب نقطه عطف زندگیمه! بعد از چهار سال و نیم زندگی خاص ، دارم با شرایطی خاص به خونه بر میگردم! خوب... شب اول دوشنبه 12 بهمن _ شروع دهه ....! . مشتری پیدا شد و خونه اجاره رفت! شروع به جمع کردن. کمد اول کتاب ها و جزوه های سال های اول تا چهارم..... قفسه کتاب درسی ها چند تا نامه دلتنگی هم پیدا شد خوب مسلما نگه داشته میشه!...
-
دریا عاشق بردبار
چهارشنبه 13 آبانماه سال 1388 19:48
دریا عاشق بردبار دریای شگفت انگیز با عظمت خود و تلاطم امواجش همچو عاشقی خسته که رنگش به معشوقش " آسمان" بسته است ؛ گاهی از شدت خستگی و دگرگونی آرامش قبل از طوفان و گاهی با لبریز شدن کاسه صبرش پر جوش و خروش.... هنگامی که معشوقش دلی گرفته و پر از غم و اندوه دارد ، دریا از ناراحتی رنگ از خود می بازد. و گاهی از...
-
دنیای کوچک من
جمعه 8 آبانماه سال 1388 02:46
دنیای کوچک من گه دلتنگم و بارانی گه خسته و دلگیرم بی حوصله از دنیا راکد مثه مردابم گاهی، ز سهم من از این کره خاکی گیرد وجودم را روحی چو معمایی دانم که خواهد رفت این نیز چو دیگرها اما من ِ آدم گون باور بکنم این را آری چو آدم ها اندر ته این چاهم چاهی که ندارد سر چاهی همی تنها گاهی ز سهم من احساس ندارد جا پر جوش و خروش...
-
بیچاره آدم زمینیا
جمعه 8 آبانماه سال 1388 02:38
آدم های سیاره های دیگه معمولا اندازه ی سیارشونن!! اما........ آدم های سیاره زمین از سیارشون خیلی کوچیکترن طوری که اگه از بالا نگاهشون کنی اصلا نمیبینیشون!!!! بیچاره آدم زمینیا!!!
-
سوال بدون جواب!!!!!
چهارشنبه 23 بهمنماه سال 1387 22:52
انگار یه وجه اشتراکی بین از پشت افتادن تو دره و پول خرج کردن وجود داره. اونم اینه که هر چی که می خری و از پولت کم می شه؛ مثل اینه که به لبه پرتگاهی که نمی بینی نزدیکتر میشی و وقتی میرسی به لب پرتگاه؛ اون وقتی هست که به همه چیز رسیدی و همون آنه که می افتی ته دره!!!!!!!!!!!!! حالا نمی دونم نداشتن و دور از پرتگاه ایستادن...
-
بزرگ ترین کار احمقانه
جمعه 18 بهمنماه سال 1387 18:22
میدونی بزرگ ترین کار احمقانه چیه؟ اینه که passe gmail یا yahoo رو لو بدی. این چیزیه که قبلا فکر می کردم اما گاهی ام جالب یعنی یه دفعه بری ببینی که خودت واسه خودت mail گذاشتی. وقتی که بخونی می ببینی که یه دوست خیلی قدیمی که تازگی ها هم بهش دفکر می کنی برات نامه .... نوشته. واکنشی که نشون می دی یه چیز تو مایه های خوردن...
-
لذت آرزو....
جمعه 29 آذرماه سال 1387 01:12
وای خدای من چه زود گذشت!!!..... انگار همین دیروز بود که ساختمش. اون موقع چه آرزوهایی داشتم!!! یکی میگفت خوب اینه که آدم هیچوقت به آرزوهاش نرسه. چون اونوقت دیگه لذت آرزو نیست. وا قعا راست میگفت!!!!!..... دلم می خواد برگردم به اون موقع..... کاش می شد!
-
یک، دو، سه...
یکشنبه 7 مهرماه سال 1387 01:34
امروز تموم شد. امروز تموم شدم. یه لحظه بود. غفلت نبود. حقیقت داشت. اصلا غفلتی وجود نداره، غفلت یعنی حال یعنی واقعا می دونه که داره چیکار می کنه پس توجیه ش به پشیمونی فقط حرفیه واسه راحتی وجدان. به زمین افتاده بود، زار زار گریه می کرد، به پا افتاده بود اما دست از حرفاش بر نمی داشت. حرفاش واسش شده بت، مقدس، و قابل...
-
....
شنبه 23 شهریورماه سال 1387 21:21
دلم تنگ است درین دنیا خدایا کو زمن آید سری پر شورو خوش دیبا نجاتم ده نجاتم ده ازین راهی که می دارم ز پیش رویم سخت و در پس کژ و ناهموار گرفته این دلم زین عالم فانی بده یا رب تلاشی سخت تا آسان کنم باقی ندارم هسته ای در خود ندارم جوهری در بین کمک کن تا برون آید ازین جانب جواهرها ......
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 فروردینماه سال 1387 20:23
احساس میکنم که توی یه بیابونِ مه آلود که هیچی معلوم نیست٬-مثل یک دونه ی برفی که با سرعتِ بیشتر از عبور ثانیه ها توی یه لحظه ی گمشده داره محو میشه- گم شدم. خدایا من کجام...؟؟!!
-
برف بازی
شنبه 3 فروردینماه سال 1387 02:17
دخترک تنها و آرام ایستاده در میان غربت نا امن تاریکی آسمانش را گرفته سخت سقف ابر لبریز از تهی ناگهان برفی پر از ابهام... با موسیقی سوز باد... رقصان... بارید. دخترک با برف شد همبازی خنده بر لب غرق در شورو شعف برف نیز می بارید و می بارید با قدم های شمرده.. آهسته آهسته ... مصمم... کم کمک... با احتیاط... شد ؟ . . . نا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 اسفندماه سال 1386 21:27
آه... آری...این منم... اما چه سود «او» که در من بود٬ دیگر نیست٬نیست میخروشم زیر لب دیوانه وار «او» که در من بود٬ آخر کیست٬کیست؟ فروغ فرخ زاد (گمشده -دیوار)
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 اسفندماه سال 1386 20:59
هویت. میلان کوندرا انسان برای اینکه ذهنش خوب کار کند٬ به دوستی نیاز دارد. گذشته را به یاد آوردن٬ آن را همیشه با خود داشتن٬ شاید شرط لازم برای آن چیزیست که تمامیت من آدمی نامیده می شود. برای آنکه من کوچک نگردم٬ برای آنکه حجمش حفظ شود٬ باید خاطرات را همچون گلهای درون گلدان آبیاری کرد؛ و این مستلزم تماس منظم با شاهدان...
-
دروغ
شنبه 25 اسفندماه سال 1386 19:44
اولین بار بود... همیشه دوست داشتم بدونم اون کیه؟؟.. چقدر باهبش میمونم؟؟.. چقدر دوسش دارم که بهش نزدیک میشم؟؟.. چقدردوسم داره؟؟.. ه ه ه.... خنده داره!! مگه آدم واسه دفه ی اول یکی رو میبینه میتونه اونقدر بهش علاقه پیدا بکنه که بهش نزدیک بشه وببوسه؟؟! این یعنی فقط وفقط احترام گذاشتن به جسم و بی توجهی کامل به روح وعشق و...