دریا عاشق بردبار
دریای شگفت انگیز با عظمت خود و تلاطم امواجش همچو عاشقی خسته که رنگش به
معشوقش
" آسمان" بسته است ؛ گاهی از شدت خستگی و دگرگونی آرامش قبل از طوفان
و گاهی با لبریز شدن کاسه صبرش پر جوش و خروش....
هنگامی که معشوقش دلی گرفته و پر از غم و اندوه دارد ، دریا از ناراحتی رنگ از خود می بازد.
و گاهی از شادابی آن نشاط خود را حس می کند . هنگامی که آسمان عزادار است ،
او نیزلباس ناراحتی بر تن میکند....
آری" دریا " ، دریا با این عشق و عظمت وصف ناشدنی خود جایگاه
همه عاشقان صبور " صدف "
و سخاوتمندانی چون " باران " است .
نوشته شده دردیماه۸۰
دنیای کوچک من
گه دلتنگم و بارانی
گه خسته و دلگیرم
بی حوصله از دنیا
راکد مثه مردابم
گاهی، ز سهم من
از این کره خاکی
گیرد وجودم را
روحی چو معمایی
دانم که خواهد رفت
این نیز چو دیگرها
اما من ِ آدم گون
باور بکنم این را
آری چو آدم ها
اندر ته این چاهم
چاهی که ندارد سر
چاهی همی تنها
گاهی ز سهم من
احساس ندارد جا
پر جوش و خروش اما
بی ریشه و نا بر جا
...
...
...
آدم های سیاره های دیگه معمولا اندازه ی سیارشونن!!
اما........
آدم های سیاره زمین از سیارشون خیلی کوچیکترن طوری که اگه از بالا نگاهشون کنی اصلا نمیبینیشون!!!!
بیچاره آدم زمینیا!!!