ابر

دوستی میگفت ابر را دوست دارم به خاطر سپیدی اش.... 

ابر را دوست دارم به خاطر لطافتش... 

ابر را دوست دارم به خاطر داشتن زلال ترین اشک عالم..... 

 

اما... 

 

دیگر آسمان دلم ابری نیست... 

دنیایم مه آلود است!!! 

من در ابر غرق شده ام.....  

دستان خویش را گشوده ام ... 

تا ذره ذره ی وجودم پر شود از ابر...  

 

می چرخم به دور خویش 

استوار بر قامتم میلرزم 

 چشم میدوزم به بالا 

آری بالا.. بالا تر.... 

میچرخم میچرخم.. 

 تا در نقطه محو شوم 

تا نیست شوم!